حقیقت خوف
مقدمه
تمام شکر و ثنا، و سپاس و ستایشع برای خداوندی است، که مستجعع جمیع صفات کمال و و فقره از تمام نقایص است، مخصوص بودن تمام سپاس و ستایش برای خدا، به خاطر این است که وجود مقدس او خالق و صاحب عالم و پرورش دهنده و نگهدار تمام موجودات، و مبدا رخصت و عنایت به ایشان است. پروردگاری که دلهای عارفان و عاشقان و مشتاقان و آگاهان را به سبب نوریادش از تیرگی غفلت و غبار ظلمت نجات داد،س و به نور ذکرش روشن نمود.
فسق و عصیان کفر و ریا و شرک و کدورت و تنگ دلی و آلودگیهای مربوط به قلب و هر نوع ظلم و فساد که از انسان صادر میگردد، محصول خلقت دل و غفلت قلب است دل بیدار آن دلی است که با کمک اندیشه، به اصل جهان واقف شده و با بهرهوری از فرهنگ انبیاء آن اصل را به نام الله شناخته، و از پس شناختن او به اجرای خواستههایش قیام کرده و توفیق الهی و این که او قلب را روشن میکند، عبارتست از قوه منکره و استعدادهای هنری انسان، و بعثت انبیا الهی که با به کار گرفتن این عوامل که خداوند برای هدایت انسان قرار داده، دل به نور ایمان روشن شده و چراغی همیشگی با فروغی غیر قابل توصیف در قلب انسان، از یاد خدا برافروخته می شود. پس خداوند به سبب حرکت خود انسان، و به کار گرفتن اندیشه، و بهرهگیری از نبوت پیامبران دل را به نور یادش روشن میکند و چون قلب به یاد او روشن گشت، آن نور بر کلیه حرکات و سکنات انسان ، حاکم گشته، و پس از این که در اثر عمل و تقوا، با وجود انسان یکی شد از انسان عارفی کامل و سالکی خبیر خواهد ساخت.
حقیقت و فضیلت خوف
خوف حالتی است از احوال دل، و آن آتش دور نیست که در دل به وجود آید بلکه دارای علل و اسباب و ثمراتی است. علت آن علم و معرفت است به خطر کار آخرت و اسباب هلاک خود را میبیند و این آتش در میان جان به وجود میآید و این از دو معرف به وجود میآید. آن که خود را و عیوب و گناهان خود را و آفت طلاعات و خباثت خباثت اخلاق خود را به حقیقت ببینید. و با این تقصیرها نعمت حق تعالی بر خویشتن بیند، مثل کسی که از پادشاهی نعمت و خلعت بسیاری داشت ولی در حرم و خزانه او خیانتها می شود، ناگهان آن فرد خائن بداند که پادشاه او را در آن خیانت دیده است، و بداند که پادشاه غیور و فتتم است و بیباک، و هیچ راه نجاتی برای او نیست در اینجاست که آتش در میان جان او به وجود میآید وقتی خطر کار خود ببیند. اما معرفت دوم: آن است که از صفت فرد به وجود نیاید، بلکه از بیباکی و قدرت اوست که از او میترسد مثل کسی که در چنگال شیر افتاده و ترسد نه از گناه خود بلکه از آن صفت شیر که طبعش هلاک کردن اوست و این خوف تمامترو فاضلتر است.
و هر کس که صفات حق تعالی را شناخت، و جلال و بزرگی وی و توانائی و بیباکی او را بداند، که اگر همه عالم راهلاک کند و جاوید در دوزخ دارد یک ذره از مملکت وی کم نشود، و آنچه آن را دقت و شفقت گویند از حقیقت آن ذات وی منزه است، جای آن است که بترسد و این خوف انبیاءست اگر چه می دانند که از معاصی و گناه معصومند و هر کس به خدای تعالی عارفتر پس ترسانتر حضرت رسول خدا (ص) میفرمایند: عارفترین شماام و ترسانترین»
سبب خوف این است، اما ثمره او در دست و تن و جوارح است. اما در دل آنکه شهوات دنیاست اثری از آن نیست چنان که اگر شهوت زنی یا طعامی داشته باشد همچون کسی که در چنگال اسیر شده و در زندان سلطان قاهری افتاده در حالی که خوف در خضوع و خشوع و مراقبت و محاسبت بود و نظر در عاقبت نه کین و نه حسد و نه شر و نه دنیا و نه غفلت. اما ثمره او در تن شکستگی و نزاری و زودی است و ثمرهاش در جوارح پاک داشتن از معاصی و بادب داشتن در طلاعات و درجات خوف متفاوت است ، اگر از شهوت باز دارد نامش عفت است و اگر از حرام بازدارد نامش ورع است، و اگر از شبهات بازدارد و یا از حلال بازدارد که از او بیم حرام است نامش تقوی است و اگر از هر چه جزء زاد را هست بازدارد نامش صدق است و آن فرد صدیق است و خوف به حقیقت این است و ذوالفنون را گفتند: بنده خائف که باشد؟ گفت آن که خویشتن را بیمار می بیند که از همه شهوات حذر می کند آن هم به خاطر ترس از مرگ.
اقسام خوف
علما اخلاق خوف را در دو قسمت نموده: خوف ممدوح، خوف مذموم و خوف ممدوح بر سه قسم است: خوف از خدا و این خوف حاصل نشود مگر بعد از معرفت به خصلت و بزرگی و کبریائی حق تعالی و هر چه معرفت بیشتر شود خوف بیشتر گردد و از این قبیل خوف ملائکه و انبیاء ائمه (ع)س و اولیاء و محبان به درجات و مراتب آن و آیات فراوانی در این مورد وجود دارد همچون آیه شریفه انفّا المومنون الذین اذا ذکر الله وجلَّت قلوبهمب «سوره انفال آیه 2 – همانا مومنان کسانی هستند که هرگاه یاد خدا شود دلهایشان بترسد» و آیه و لمن خاف مقام جنتان سوره الرحمن آیه 46 «برای کسی که از ایستادن در پیشگاه خدا بترسد و بهشت است و آیات دیگر.
2- خوف از معاصی و کلمات زذیله: این خوف حاصل نشود، مگر بعد از معرفت به زیانهای معصیت و صفات پست و زیانهای معصیت بسیار است. استحقاق عقوبت و عذاب چه آن که هر معصیتی آدمی را مستحق عذاب می کند و چنانچه گفته شد اگر خداوند برای یک معصیت انسان را بدوزخ ببرد خلاف عدل نشوده زیرا بنده به همان یک معصیت خود را مستحق عقوبت نموده تا چه رسد دارای اعمال ناشایسته و صفات ناپسندیده بسیاری باشد.
2- دوری و بعد از رحمت حق چنانچه عبادت موجب قرب به رحمت اوست 3- سیاهی قلب چون قلب و روح انسان به منزله آینه مصفائی است و هر معصیتی که از انسان صادر شود بهمنزله خالی سیاهی است که در این آینه احداث شود اگر به واسطه توبه صیقلی نمود باز مصفا می شود وگرنه به هر معصیتی خال سیاه دیگری تولید می شود و اگر خدای نخواسته تمام صفحه قلب سیاه شد دیگر امید خیری در او نیست.
4- ضعف ایمان، بسیاری از معاصی است که در آیات و اخبار نفی ایمان از مرتکبین آنها شده مانند ترک صلوه و زکوه و حج و سرقت و شرب و خمر زنا و به طور کلی هر معصیتی موجب ضعف ایمان و اصرار و استمرار به آن موجب زوال ایمان میگردد. 5- سلب توفیق از عبادات . 6- حبس دعا 7- لذت نبردن از عبادت و مناجات با خدا.8- نزول بلاء و مصائب 9- صلب نعمت وتغییر آن. 10- انکدار خاطر رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ص) و آزادی آنها. 11- تسلط شیاطین و دور شدن ملائکه . 12- که از همه بالاتر است مخالفت امر مولا و شکستن فرمان ولی نعمت و ...
سوم خوف از سوء عاقبت: و نشاء سوء عاقبت سه چیز است: ضعف ایمان و علاقه شبهوات نفسانی و زخارف دنیوی از مال و عیال و اولاد و ریاست و جاه وغیر اینها که چون آدمی محبتو علاقه با این امور دارد، لذا مردن که عبارت از مفارقت از اینهاست برای وی دشوار خواهد بود و از این لقاء الهی کراهت دارد و چه بسا در قلبش بغض و عداوت نسبت به خدا ایجاد میشود. برای این که میبینید او را از معشوق و محبوبش جدا میسازد و اگر با این حال بمیرد باسوء عاقبت از دنیا رفته است.
2- راه دادن شیاطین به قلب و توجه به شبهات وارده از آنها که آدمی را یا در جحود و کفر یا در شبهه و ضلالت می اندازد و بالاخره موج زوال ایمان میشود اگر چه در وقت احتضار باشد یا آن جدیتی که شیطان در اضلال انسان دارد چنان چه شیطان می گویدک چه به عزت تو قسم، هر آینه همه بنی آدم را گمراه میکنم مگر بندگان تو از میان ایشان که دارای اخلاص باشند (آیه 3 سوره ص) . 3- رسوخ ملکاتذمیمه در قلب و عادت کردن بر اعمال قبیحه زیرا اگر چیزی ملکه و عادت انسان شد بیشتر در حالات غیر اختیاری اند و بروز و ظهور میکند مثل حالات خواب یا عشوه و یا جنون.
درجات و حد خوف
خوف را سه درجه است: ضعیف و قوی و معتدل، و مجعود از وی معتدل است، و ضعف آن بود که فراکار ندارد چون رقت زنان و قوی ان بود که از وی بیم نومیدی و قنوط بود و بیم بیماری و بی هوشی و مرگ بود، و این هر دو مذموم است که خوف را در نفس خویش کمالی نیست، و نه چون توحید و معرفت و صحبت است و برای این است که این در صفات خدای تعالی روا نبود، که خوف بی جهل و بی عجز نبود که تا عاقبت مجهول نبود و از حذر کردن از خطر عجز نبود خوف نبود، لکن خوف کمالی است با ضافت با حال غافلان، که این همچون تازیانهای است که کودکان را فرا تعلیم دارد و مستور و افرا راه چون چنان ضعف بود که دردی نکند فرا تعلیم ندارد و به راه ندارد و اگر چنان قوی بود که کودک را و تصور را جایی افکار کند یا بشکند این هر دو ناقص بود، بلکه باید که معتدل باشد تا از معاصی بازدارد و بر طاعت حریص کند و هر که عالمتر بود خوف وی معتدلتر باشد که چون به افراط رسد از اسباب رجا باز اندیشد، و چون ضعیف شود از خطر کار باز ناندیشد، و هر که خائف نبود و خویشتن را عالم نام کند آنست که آن چه آموخته بیهوده است نه علم. همچون فال گویی بازاری که خویشتن را حکیم نام کند واز حکمت هیچ خبر ندارد، که اول همه معرفتها آنست که خود را و خدای را تعالی بشناسد، خود را به عیب و تقصیر و خدای را به جلال و عظمت و باک نداشتن به هلاک عالم، و از این دو معرفت جز خوف نزاید، و برای این گفت: اول علم آن است که خدای را تعالی به جباری و قهار بشناسی، و آخرین آن که بنده وار کار بوی تنویض کنی و بدانی که تو هیچ چیز نهی و به تو هیچ نیست، و چگونه ممکن گردد که کسی این داند و نترسد.
خوف فاضلتر است یا رجا
همانا در باب خوف و رجاء اخبار بسیاری وجود دارد، که کدام فاضلتر از دیگری و کدام غالب همانا خوف و رجا همچون دوداروست، و دارو را فاضل نگویند ولی نافع میگویند، که خوف و رجا چنانکه گفتیم از صفات نفس است و کمال آدمی بدانست که در محبت حق تعالی مستفرق بود، و ذکر وی همگی وی را فرو گرفته باشد، و از خاتمت و سابقت خود هیچ نیدیشد، بلکه وقت نکرد ووقت هم ننگرد به خداوند وقت بنگرد، چون به خوف و رجا التفات کند این حجابی باشد ولکن چنین حالت نادر بود، پس هر که به وقت مرگ نزدیک بود باید که رجا بر وی غالب بود که این محبت را زیادت گرداند و هر که از این جهان بشود باید که محبت خدای تعالی ود تا لقاء وی سعادت وی گردد، که لذت در لقاء محبوب باشد، اما در دیگر وقتها اگر مرد از اهل غفلت باید که خوف بر روی غالب بود، که غلبه رجا زهر قاتل وی باشد، اگر از اهل تقوی است و احوال وی مهذب است باید که خوف و رجا معتدل وی را باشد که ضماء حال در مناجات از محبت بود و رجا سبب محبت بود، اما در وقت معصیت باید که خوف غالب بود، بلکه در وقت کارهای مباح نیز باید که خوف غالب بود چون مرد از اهل عبادت بود اگر نه در معصیت افتد . پس این داروئیست که ؟ وی با احوال و اشخاص میگردد، و جواب این مطلق نباشد.
آیات وارده در خوف از عذاب
1- آیاتی چون قل انی اخاف انعصیت ربی عذاب یوم عظیم: من از این که خداوند را نافرمانی کنم از عذاب روز بزرگ میترسم، روی این حساب هرگز تسلیم خواستهها شما و خواستههای بدون منطق هوای نفس نمیگردم. سوره زمر آیه 13
2- مردانی هستند که تجارت و کسب آنان را از یاد خدا جدا نکند و در سرگرمی نسبت به مال و فرزند فرو نبرد، و به پادارندگان نماز و ادا کنندگان رکاتند، و از روزی که دلها و چشمها در آن روز بگردند در ترس و وحشتاند. نور – 37
3- این شیطان است که دوستان خود را در برابر امور واهی میترساندع و اینان هم چون اربابشان شیطان، با سخنهای دور از حقیقت میخواهند شما را بترسانند و در نتیجه شما را از محور ایمان و عمل صالح خارج کنند، و دامن پاک شما را به معصیت آلوده سازند. اما شما ای مردم با ایمان از اینان وحشت نکنید و تنها از من بترسید، که ترس از خدا بهترین علت برای پاک ماندن از هر گناهی است (آل عمران آیه 75) و سوره الانسان آیه 11- 7، و سوره ق آیه 45 ،س انعام آیه 51، رعد 22-20، زمر 16- 15.
سرگذشت خائفین
امام باقر (ع) می فرماید زنی بدکاره به قصد آلوده کردن عدهای از جوانان بنیاسرائیل مشغول فعالیت شد، زیبایی زن، آنچنان خیره کننده بود که گروهی از جوانان گفتند اگر فلان عابد او را ببیند تسیلم او خواهد شد . زن سخن آنان را شنید، گفت به خدا قسم به خدا قسم به خانه نمیروم مگر این که آن عابد را گرفتار شهوت کنم.
به هنگام شب بر در خانه عابد رفت، در زد و گفت مرا راه بده، عابد از پذیرفتن آن زن تنها در آن وقت شب امتناع کرد . زن فریاد برآورد و گروهی از مردان هرزه به دنبال منند، اگر مرا نپذیری کارم به رسوایی میکشد، عابد چون سخن او را شنید، به خاطر ترحم به او در را باز کرد چون وارد خانه شد لباس از بدن بیرونکرد، جمال زنو بدن خیره کننده و عشوه و نازش عابد را مسحور کرد، دست به بدن زن زد، ولی ناگهان دست خود را کشید، و در برابر آتشی که زیر دیگ روشن بود قرار داد: زن به او گفت چه میکنی، جوا داد دستی که بر خلاف خدا به اجرای عملی برخیزد سزاوار آتش است. زن از خانه بیرون دوید و با گروهی از مردم بنی اسرائیل رو به رو شد و فریاد زد عابد را دریابید مردم به سراغ آن بنده خائف حق رفتند و دیدند از ترس عذاب الهی دست خود را به آتش سوزانده. (بحار الانوار ج 70 ص 387)
مراعات حق خوف
یکی از یاران پیامبر میگوید: در یکی از روزها که گرمای هوا در اوج شدت بود من و تعدادی از دوستان با پیامبر عزیز اسلام در سایه درختی قرار داشتیم، ناگهان جوانی رسید، و لباسهای خود را از بدن بیرون آورده، با پشت و روی بدن و صورت خود بریگهای داغ بیابان غلتید و در حال غلتیدن میگفت ای نفس بچش، زیرا عذابی که نزد خداست، خیلی بزرگتر از اعمال توست. پیامبر عزیز این منظره را تماشا میکرد، چون کار جوان تمام شد و لباس پوشید و قصد حرکت کرد، نبی اکرم او را به حضور طلبید، فرمود: ای بنده خدا کاری از تو دیدم که از کسی سراغ نداشتم چه علتی سبب این برنامه بود.
عرض کرد: خوف از خدا فرمود: حق خوف را به جای آورد، خداوند به سبب تو با اهل آسمان مباهات میکند، سپس رو به یاران کرد و فرمود: هر کس در این محل حاضرست به نزد این مرد برود تا برایش دعا کند، همه نزدیک او آمدند، و او هم بدین گونه دعا کرد: خداوند اتمام برنامههای ما را در گردونه هدایت قرار ده، و پرهیز از گناه را توشه ما کن، و بهشت را نصیب ما فرموده، جایگاه ما قرار بده. (بحارالانوار ج 7 ص 387)
نتیجه
طبق آیات گفته شده و روایاتی از امام ششم که میفرمایند مومن بین دو ترس زندگی می :کند. اول ترس از گناهان که در عصر گذشته انجام داده و نمیداند خدا به خاطر آن با او چه خواهد کرد، دوم ترس از آینده به این که نمیداند چه برنامهای از ممالک خواهد داشت به او زندگی نمی کند. مگر با ترس از چیزی هم جز خوف از حق عامل اصلاح او نیست (کافی ج 3 ص 118)
و همچنین روایتی از امیرالمومنین که میفرمایند: مومن شبش را روز نمیکند مگردر حال ترس، گر چه همه ساعات شبش را به نیکی گذرانده باشد، و روزش را سپری نمیکند مگر در حال وحشت ، گر چه به خوبی روزش گذشته باشد، مومن بین دو امر است: زمانی که بر او گذشته و نمیداند خداوند با او چه معامله میکند. زمانی که او نیامده و نمی داندس دچار چه بلا و مهلکهای خواهد شد؟ (وسائل الشیعه ج 6 ص 174)
نظر من درباره موضوع ام (فوق) این است که: وجود خوف یک امر بدیهی و روشنی است چون خوف و ترس از روز جزا و مقام خدا بهترین زمینه ساز، برای قبول احکام و فرمانهای الهی است و اگر از خدا بترسی و از روز جزا و حساب وحشت داشته باشی همیشه سعی میکنی به گناه آلوده نشوی و از آلودگیها دوری کنی ولی خوف باید در ما به صورت خوف ممدوح باشند نه مذموم یعنی خوف باید متعادل باشد نه آن قدر زیاد که باعث ناامیدی و یاس شود و نه آن قدر کم که فقط ظاهر متغیر کند نه اعمال و باطن بلکه باید عاملی باشد برای انسان تااو را به سوی اعمال صالح و ترک گناهان راهی کند.
منابع
1- انیس العارفین شرح عبدالرزاق کاشانی به منازل السائرین، مولف: انصاری خواجه عبدالله
2- عرفان اسلامی، مولف: انصاریان ، حسین ، چ 1368، ج اول .
3- کلم الطیب در تقریر عقاید، مولف طیب عبدالحسین، چ سوم افست ج اول.
و چ دوم 1333 هجری آفتابی
4- کیمیایی سعادت، مولف غزالی، محمد بن محمد، سده پنجم هجری چ اول 1319
5- بحار الانور ج 7 ص 378 و 387
6- کافی ج 3 ص 118
7- وسائل الشیعه ج 6 ص 174
فهرست مطالب
مقدمه 1
حقیقت و فضیلت خوف 2
اقسام خوف 4
درجات و حد خوف 6
خوف فاضلتر است یا رجا 7
آیات وارده در خوف از عذاب 8
سرگذشت خائفین 9
مراعات حق خوف 10
نتیجه 11
منابع 13
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |